loading...
آبی وب
رضا بازدید : 197 سه شنبه 24 دی 1392 نظرات (0)

 

1x1.trans هزینه های ازدواج

 

امروز مادر گفت پسرم چرا ازدواج نمی کنی؟

منم گفتم راست می گویی مادر عزیزم ، بعد نشستم این لیست را تنظیم کردم و یک پرینت گرفتم و یک نسخه به مادرم دادم.

مادر خواند ، و گفت: حالا چه کاریه عزیزم. دور هم خوشیم، ازدواج می خواهی چیکار.

منم گفتم قربون آدم چیز فهم.

یعنی اگر یک جوان باهوش ، فعال ، خوش شناس  و با خانواده و خوشبخت در نظر بگیریم:

19 سالگی برود دانشگاه

تا 23 سالگی فارغ التحصیل دوره لیسانس بشود

تا 25 سالگی خدمت سربازی اش تمام شود

بدون وقفه بعد از فارغ تحصیلی برود سر کار و ماهی یکی میلیون تومان درآمد داشته باشد

اگر ماهی 800 هزارتومان پس انداز داشته باشد، 65 ماه طول می کشد که هزینه شروع زندگی مشترک را جمع آوردی کنی.

یعنی 5 سال و خورده ای.

یعنی 31 سالگی ، شروع که زندگی فوق العاده فوق العاده ساده و معمولی.

 

رضا بازدید : 178 سه شنبه 24 دی 1392 نظرات (0)

شنبه ظهر: بد قاطيه...

 

1x1.trans روزهای یک کارمند...

 

يكشنبه: دوباره عادت مي كنه...

1x1.trans روزهای یک کارمند...

 

 

دوشنبه و سه شنبه: منتظرشه...داره نزديك ميشه…

1x1.trans روزهای یک کارمند...

 

 

چهارشنبه: آخرين روز كاري...هورا…

1x1.trans روزهای یک کارمند...

 

 

پنج شنبه و جمعه : چه حالي كنيم…

1x1.trans روزهای یک کارمند...

 

 

جمعه غروب: اوخي… داره تموم ميشه…

1x1.trans روزهای یک کارمند...

 

 

شنبه صبح: خدايا… دوباره بايد برم سر كار…

1x1.trans روزهای یک کارمند...

رضا بازدید : 178 سه شنبه 24 دی 1392 نظرات (0)

1x1.trans روش های بازیگر شدن   طنز

حالا وقتشه  یه حیون خونگی خوشگل انتخاب کنید. اکثر هنرپیشه های بزرگ با حیونهای خونگیشون زندگی میکنن. به جز اون چندتایی که با یک هنرمند دیگه زندگی میکنن ….........

توضیحاتبیشتر در ادامه مطلب

رضا بازدید : 133 پنجشنبه 19 دی 1392 نظرات (0)

1x1.trans کله پاچه

روزی مردی پسر کوچکش را به بازار فرستاد تا کله‌ی پخته‌ی گوسفند بخرد و به خانه بیاورد. کودک کله را خرید اما بوی خوش آن برای کودک گرسنه قابل تحمل نبود، پس به گوشه‌ای رفت و گوشت و مغز و چشم و زبان آن را خورد و بعد استخوان‌های آن را در نان پیچید و با خود به خانه آورد. وقتی پدر نان را گشود و با استخوان‌های سر گوسفند رو به رو شد به پسر گفت: 

ـ چشم‌های او کجاست؟ 

کودک گفت: این گوسفند کور بوده است!

ـ زبان او کجاست؟ 

ـ این گوسفند لال بوده است! 

ـ هرچه می‌گویی قبول، اما مغز او کجاست؟ 

ـ این گوسفند مغزش را در آموزش به گوسفندهای دیگر از دست داده است. 

پدر در حالی که استخوان‌ها را دوباره در نان می‌پیچید به پسر گفت: برخیز،برخیز و به دکان کله‌پز برو، و بگو که من این کله را نمی‌خواهم. کودک گفت: او این کله را از من پس نخواهد گرفت، زیرا آن را با تمام عیب‌هایش به من فروخته است!!

رضا بازدید : 176 پنجشنبه 19 دی 1392 نظرات (0)

1x1.trans آرزوهای یک زن

خانمی در زمین گلف مشغول بازی بود. ضربه ای به توپ زد که باعث پرتاب توپ به درون بیشه زارکنار زمین شد. خانم برای پیدا کردن توپ به بیشه زار رفت که ناگهان با صحنه ای روبرو شد……........

توضیحات بشتر وادامه ی داستان در ادامه مطلب

رضا بازدید : 160 پنجشنبه 19 دی 1392 نظرات (0)

1x1.trans راز صدا در صومعه (طنز)

اتومبیل مردی که به تنهایی سفر می کرد در نزدیکی صومعه ای خراب شد.

مرد به سمت صومعه حرکت کرد و به رئیس صومعه گفت : «ماشین من خراب شده. آیا می توانم شب را اینجا بمانم؟ »

رئیس صومعه بلافاصله او را به صومعه دعوت کرد. شب به او شام دادند و حتی...............

ادامه مه ی داستان در ادامه مطلب

رضا بازدید : 176 پنجشنبه 19 دی 1392 نظرات (0)

1x1.trans تعهد زنانه تا کجا؟!

 

روزی مرد خسیسی که تمام عمرش را صرف مال اندوزی کرده بود و پول وداریی زیادی جمع کرده بود، قبل از مرگ به زنش گفت: من می خواهم تمامی اموالم رابه آن دنیا ببرم .او از زنش قول گرفت که تمامی پول هایش را به همراهش در تابوت دفن کند.

زن نیز قول داد که چنین کند.چند روز بعد مرد خسیس دار فانی را واداع گقت.زن نیزبه قولی که داده بود عمل کرد. وقتی ماموران کفن و دفن مراسم مخصوص را بجاآوردند و می خواستند تابوت مرد را ببندند و آن را در قبر بگذارند،

 

ناگهان همسرش گفت : صبر کنید . من باید به وصیت شوهر مرحومم عمل کنم. بگذارید من این صندوق را هم در تابوتش بگذارم.

 

دوستان آن مرحوم که از کار همسرش متعجب شده بودند به او گفتند : واقعا شما حماقت بزرگی میکنی که  به وصیت آن مرحوم عمل میکنی.

 

زن گفت: من نمی توانستم بر خلاف قولم عمل کنم. همسرم از من خواسته بود که تمامی دارایی اش را در تابوتش بگذارم و من نیز چنین کردم. البته من تمامی دارایی هایش را جمع کرده و وجه آن را در حساب بانکی خود  ذخیره نمودم.

درمقابل چکی به همان مبلغ در وجه شوهرم نوشتم و آن را در تابوتش گذاشتم، تااگر توانست آن را وصول کرده و تمامی مبلغ آن را خرج کند .

 

رضا بازدید : 155 پنجشنبه 19 دی 1392 نظرات (0)

1x1.trans  حس زنانه

 

یه روز یه آقایی نشسته بود و روزنامه می خوند كه یهو زنش با ماهی
تابه می كوبه تو سرش.

مرده میگه: برای چی این كارو كردی؟

زنش جواب میده: به خاطر این زدمت كه تو جیب شلوارت یه كاغذ پیدا
كردم كه توش اسم سامانتا نوشته شده بود …

 

1x1.trans  حس زنانه

 

مرده میگه: وقتی هفته پیش برای تماشای مسابقه اسب دوانی رفته
بودم اسبی كه روش شرط بندی كردم اسمش سامانتا بود.
زنش معذرت خواهی می کنه و میره به کارای خونه برسه .

 

نتیجه اخلاقی: خانمها همیشه زود قضاوت میکنند

 

1x1.trans  حس زنانه

 

سه روز بعدش مرده داشته بازم روزنامه میخونده كه زنش این بار با یه قابلمه ی بزرگ دوباره می كوبه تو سرش !

بیچاره مرده وقتی به خودش میاد می پرسه: چرا منو زدی؟

 

زنش جواب میده: آخه اسبت زنگ زده بود!

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    به نظر شما بهترین سرویس وبلاگ دهی کدام سر ویس می باشد
    به نظر شما امکانات کدام سرویس حرفه ای بهتر است
    آمار سایت
  • کل مطالب : 593
  • کل نظرات : 47
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 3
  • آی پی امروز : 12
  • آی پی دیروز : 102
  • بازدید امروز : 124
  • باردید دیروز : 258
  • گوگل امروز : 3
  • گوگل دیروز : 22
  • بازدید هفته : 1,653
  • بازدید ماه : 4,034
  • بازدید سال : 27,787
  • بازدید کلی : 273,902